به منظور تبیین رشد تن انگاره و علل نارضایتی از بدن، نظریه های متعددی ارائه شده است که در این بخش به مرور اجمالی آنها می پردازیم:
۱ـ نظریهی فرهنگی ـ اجتماعی[۱]
اگرچه نارضایتی از بدن سبب شناسی چند ساحتی دارد اما، به نظر میرسد تبیینهای سبب شناسی مبتنی بر نظریهی فرهنگی اجتماعی در این زمینه غالب باشند. بر اساس این نظریه نارضایتی از بدن به واسطهی فشارهای اجتماعی و فرهنگی ایجاد میشود و تداوم مییابد،که بر افراد به ویژه زنان به وسیله جامعه برای اینکه کاملاً با الگوهای آرمانی زیبایی بدنی منطبق شوند وارد میشود. بر این اساس از زنان انتظار میرود به شدت لاغر باشند (شبیه به عروسک باربی) و از مردان انتظار میرود بلندقامت، عضلانی و چهار شانه(بیل شکل) به نظر برسند. اما، در واقعیت این الگوهای بدنی آرمانی برای بیشتر مردان و زنان قابل دستیابی نیستند. در گذشتهای نه چندان دور نارضایتی از بدن و اختلالهای خوردن پدیدهای فرهنگی و خاص فرهنگ غربی تلقی میشد اما امروزه در فرهنگهای غیر غربی نیز به ویژه در زنان این نارضایتی رو به رشد است و می رود که پدیده و مشکلی جهانی شود.
بررسیهای دو دهه گذشته نشان داده است که نارضایتی از بدن و اختلالهای خوردن خیلی بیش از آنچه که تصور میشد، شایع شده اند(لی ولی، ۱۹۹۶). به طور مثال مطالعهای که در فیجی انجام شده است نشان میدهد که نارضایتی از بدن با گسترش فرهنگ غربی افزایش معناداری نشان داده است (بیکر، ۲۰۰۴). مطالعات دیگری اثرات مشابهای بعد از ارائه و تبلیغ تصویر زنان لاغر به عنوان هیکل آرمانی زنان در فرهنگهای مختلف را تأیید میکنند(لی و لی، ۲۰۰۰). این یافتههای تأثیر علی عوامل اجتماعی- فرهنگی را بر نارضایتی بدنی تأیید میکند. وارن وهمکارانش(به نقل ازپاکستون و همکاران،۲۰۰۶) مدل زیر را برای نشان دادن تاثیر عوامل فرهنگی- اجتماعی بر نارضایتی از بدن ارائه کرده اند.
شکل ۳-۲ مدل پیشنهادی تاثیر عوامل فرهنگی – اجتماعی برنگرانی و نارضایتی از بدن (وارن وهمکاران، ۱۹۹۸ )
بر اساس این مدل آگاهی از آرمانهای فرهنگی و اجتماعی مربوط به تن و درون فکنی آنها سبب پدیدآیی نگرانی و نارضایتی از بدن در افراد است. نکته محوری در نظریه ی فرهنگی ـ اجتماعی این است که تماشای تصویرزنان باریک اندام و مردان عضلانی و بلند قامتی که تایید اجتماعی و فرهنگی دارند، تأثیراتی منفی بر زنان و مردان مشاهده کننده دارد و سبب نارضایتی از بدن درآنان میشود.
۲ـ نظریهی مقایسهی اجتماعی[۲]
نظریهی مقایسهی اجتماعی بیان میکند که مشاهدهی الگوهای زیبایی ارائه شده در رسانهها منجر به مقایسهای میشود که این مقایسه عامل ایجاد نارضایتی در افراد به ویژه زنان است(ریچینز،۱۹۹۱). مطالعات انجام شده نشان میدهد که مقایسهی خود با دیگران، همسن و سالان و الگوهای ارائه شده در رسانهها و محیط پیرامون فرد زمینه ساز نگرانی و نارضایتی از وضعیت بدنی است(ریچینز،۱۹۹۱؛ اسکاتز، پاکستون و ورتایم[۳]،۲۰۰۲).
هم در نظریهی فرهنگی ـ اجتماعی و هم در نظریهی مقایسهی اجتماعی ارتباط تنگاتنگی بین ادراک و توجه به بدن و احساس نارضایتی از بدن وجود دارد. ادراک و توجه میتوانند تجارب فرد از جهان را تغییر داده و نقش اساسی در ایجاد و تداوم افکار و رفتارهای زیانکار از طریق تحریف واقعیت ایفا کنند. به این ترتیب ادراک نادرست فرد از اندازه بدنش و یا توجه معطوف به خویشتن منفی همچنین، جانبداری توجه و توجه به نمونههای اغراق آمیز مطرح شده در رسانهها و مقایسه با آنها میتواند ایجاد کننده نگرانی و نارضایتی از بدن باشد.
۳- باور به کنترل شخصی و نارضایتی از بدن
ادراک فرد از اینکه تحت کنترل خویشتن است (منبع کنترل درونی[۴]) یا نیروهایی خارج از خودش او را کنترل می کنند (منبع کنترل بیرونی[۵]) با تن انگاره رابطه دارد. پژوهش نشان داده است که افراد دارای منبع کنترل درونی، بازداری بیشتری بر رفتارهایشان دارد و به طور مثال اگر تصمیم به کاهش وزن بگیرد، خود را در این کار توانمندتر و موفق تر می بینند که به نوبه خود منجر به اعتماد به نفس بیشتر آنان می شود. در حالی که افراد دارای منبع کنترل بیرونی باور دارند که خودشان نمی توانند نقشی در فرایند دستیابی به تن انگاره ی آرمانی داشته باشند که به احساس بی ارزشی، درماندگی، نارضایتی از بدن و ضعف اعتماد به نفس آنان می انجامد.
۴- نظریه ی ناهمخوانی خود[۶]
این نظریه ابتدا به منظور تبیین فرایندهای اجتماعی- شناختی ارائه شد که در دوران نوجوانی رخ می دهند و سبب تمایز بین خود آرمانی[۷] و خود واقعی[۸] می شوند. این نظریه بیان می کند که خود با تمایز بین خود واقعی، خود آرمانی و خودی که دیگران انتظار دارند، شکل می گیرد و خود آرمانی و خودی که دیگران انتظار دارند به عنوان هنجارهای ارزیابی خود یا چارچوبهای مرجع خود عمل می کنند. به این ترتیب، تفاوت بین این هنجارهای ارزیابی خود و خود واقعی سبب کاهش انگیزه، حالتهای هیجانی منفی و رفتارهایی همچون نارضایتی از بدن و آشفتگی خوردن می شود. گرچه” ناهمخوانی خود” فرایندی شناختی است، اما می تواند بوسیله عواملی محیطی هم متأثر شود. به طور مثال، در بررسی ها مشخص شده است که ” ناهمخوانی تن انگاره"[۹]، تحت تأثیر مواجهه با تبلیغات مربوط به کلیشه های جنسی در رسانه ها قرار می گیرد.
بر اساس این نظریه بدن آرمانی لاغراندام می تواند منجر به ناهمخوانی بین وضعیت موجود فرد به لحاظ بدنی و تن انگاره های آرمانی او شود، در حالی که تصاویر چاق می توانند تأثیری برعکس داشته باشند(ناواس، پاکستون، آلسکر[۱۰]،۲۰۰۷).
۵- نظریه ی طرحواره ی خود[۱۱]
نظریه ی “طرحواره ی خود” به سازه های شخصی افراد از الگو و شکلی از بدنشان توجه دارد که هرفرد را از دیگری متمایز می کنند. الگوی شکل بدن از بازشناسی خود فرد از بدنش، از واکنشهای دیگران به بدنش و از تأثیرات اجتماع و رسانه ها ریشه می گیرد.
میرز و بیوکا( به نقل از پاکستون وهمکاران، ۲۰۰۵) گزارش می کنند که تن انگاره ثبات ندارد و نسبت به برگه های اجتماعی حساس است. بر اساس تئوری طرحواره ی خود چهار نوع بدن را می توان از هم متمایز کرد:
الف) بدن آرمانی معرف جامعه[۱۲] (بدن آرمانی که فرهنگ تعریف می کند).
ب) بدن آرمانی درون فکنی شده[۱۳] (بدن آرمانی که هم بوسیله ی فرهنگ و هم خود فرد تعریف شده است).
پ) بدن واقعی (بدنی که فرد دارد).
ت) بدن ادراک شده(تصوری که فرد از بدنش دارد).
ناهمخوانی و عدم تجانس بین بدن عینی و بدن ادراک شده با بدن آرمانی درون فکنی شده، ممکن است منجر به انتقاد از خویشتن و کاهش عزت نفس شود. باور بر این است که رسانه های جمعی بدن آرمانی درون فکنی شده زنان را به سوی بدن آرمانی معرف جامعه سوق می دهند. به این معنا که تن انگاره ی آرمانی شخص، لاغر ولاغرتر می شود تا به حدی که با شکل بدن لاغر غیرواقع بینانه ای که در رسانه های جمعی ارائه می شود، برابری کند.در مردان این تاثیر به شکلی گرایشی غیر واقع بینانه به سمت بدنی ستبر و فوق العاده عضلانی است.
اسناد کلیدی طرحواره ی خود ظاهر است. افرادی که توجه بیشتری به ظاهرشان دارند، احتمالاً به اطلاعات مربوط به ظاهر تمرکز بیشتری می کنند و از این اطلاعات به منظور داوری ظاهر شخصی شان به عنوان یک ملاک مرجع استفاده می کنند. مطالعه ای روی ۱۶۸ دانشجوی مونث آمریکایی نشان داده است که بالا بودن توجه به ” طرحواره ی ظاهر خود"[۱۴] می تواند منجر به کاهش اعتماد به نفس، تن انگاره منفی و احساسات ناخوشایند شود(پاکستون و همکاران،۲۰۰۵).
۶- نظریه ی شیی انگاری[۱۵]
نظریه ی شیی انگاری بیان می کند که اجتماع زنان را وادار می کند تا خود را به عنوان اشیایی بر اساس ظاهرشان بنگرند. هر چه که جوامع انسانی بر بدن آرمانی لاغراندام برای زنان ارزش بیشتری بگذارند، بیشترآن را عمومیت ببخشند و بیشترالقا کنند، بدن زنان نیز با نگاه شیی بیشتر مورد توجه قرار می گیرد و سبب افزایش بیشتری در نارضایتی زنان از بدنشان می شود. به علاوه تبلیغات موجود در جوامع یا تمرکز بر اجزای پیکر زنان سبب می شود که هم خود زنان و هم دیگران به آنان نگاه شیی داشته باشند.(گریپو و هیل[۱۶]،۲۰۰۸).
۷- نظریه فمنیستی (زن گرایی)
بر اساس این دیدگاه، زنان قربانیان جامعه ای هستند که در آن بر اهمیت لاغری و جذابیت تأکید می شود و در آن، زنان به عنوان افرادی دارای جایگاه پایین تر در نظر گرفته می شوند که زنانگی آنها با ضعف و کوچکی همراه است. نظریه ی شیی انگاری که از آن بحث شد به زعم بسیاری ریشه در رویکرد فمینیستی دارد.
مک کینلی[۱۸](به نقل از مونرو و هون[۱۹]،۲۰۰۵) نشان داده است که زنان با درون فکنی الگوها و ملاکهای فرهنگی در مورد الگوی آرمانی زیبایی تن و ناتوانی و شکست در دستیابی به این ملاکها دچار تجربه “شرم بدن"[۲۰] می شوند و نارضایتی از بدن را تجربه می کنند. نظریه پردازان فمیینیست با تکیه بر رویکرد “برساختگی اجتماعی"[۲۱]، چارچوبی با اهمیت برای فهم تجربه های بدنی زنانه در فرهنگ غرب واین که چگونه این تجارب منجر به نارضایتی از بدن می شوند، فراهم کرده اند. این نظریه پردازان بر این باور هستند که تجارب منفی با بدن و ظاهر جسمی در زنان بوسیله ی القای نقشهای جنسیتی وفشار رسانه های جمعی ایجاد می شود(گریپو و هیل،۲۰۰۸).
۸- نظریه ی شناختی- رفتاری
نظریه ی شناختی-رفتاری به عنوان یک مدل توسط کش (۱۹۹۴) ارائه شد. بر اساس این مدل تجارب گذشته ی افراد همچون تجاربی که با والدین و یا همسن و سالانشان دارند، استادهای شخصی و عوامل فرهنگی می توانند نگرشها و طرحواره های مربوط به تن انگاره را که همان ارزیابی تن و سرمایه گذاری بر بدن است، تحت تأثیر قرار دهند (ورتایم،پاکستون بلانی،۲۰۰۴؛ تیگمن و سلتر[۲۲]،۲۰۰۳).
بعد از آنکه افراد از تجارب خود درون دادهایی را فراهم کردند، به ارزیابی ظاهر خودشان به گونه ای مثبت یا منفی می پردازند. بنا به این مدل، عوامل متعددی در آماده سازی و تداوم تجارب منجر به تن انگاره ی گذشته و شکل دادن به تن انگاره ی فعلی افراد نقش دارند. این عوامل عبارتند از:
الف-گفتگوهای درونی (افکار، تعبیر و تفسیرها و نتیجه گیریها)، ب- طرحواره ی ظاهر، پ- هیجانهای مرتبط با تن انگاره و ت- فرایندهای انطباقی و خودنظم بخشی.
شکل ۴-۲ مدل شناختی- رفتاری کش برای تن انگاره و نارضایتی از بدن را نشان می دهد.
شکل ۴-۲ مدل شناختی- رفتاری کش برای تن انگاره و نارضایتی از بدن (به نقل از کش، ۱۹۹۴)
ارزیابی تن انگاره
و
سرمایه گذاری برتن انگاره
|
در این مدل شناختی- رفتاری مربوط به رشد تن انگاره ، بر اهمیت تجارب مربوط به اجتماعی شدن، فرهنگ پذیری، خصوصیات بین فردی، ویژگیهای شخصیتی و اسنادهای افراد تاکید میشود (کش، ۲۰۰۲ و ۲۰۰۴). این مدل ارتباط متقابل بین حوادث محیطی، شناختی، عاطفی و فرآیندهای جسمی را در رابطه با تن انگاره حائز اهمیت میداند و بیش از سایر نظریههای مربوط به تن انگاره و نارضایتی از بدن، طی چند سال اخیر بر روان شناسان علاقمند به پژوهش در این حیطه اثر گذار بوده است. در پژوهش حاضر، تقریباً در چارچوب همین مدل نظری، مدل پیشنهادی گروه مشورتی دولت استرالیا در طرح راهبرد ملی تن انگاره و مدل پیشنهادی تیلور و همکارانش، مدلهایی احتمالی برای تن انگاره و نارضایتی از بدن در جمعیت ایرانی ارائه شده و مورد ارزیابی قرار گرفته است.
Socio-cultural-[1]
Social comparison theory-[2]
Scots, Paxton & Wrothim -[3]
Internal locus of control-[4]
External locus of control-[5]
Self discrepancy theory-[6]
Ideal self-[7]
Real self-[8]
Body image discrepancy-[9]
Navas, Paxton & Alesker-[10]
Self schema theory-[11]
Mayers & Biuka-[12]
introjected-[13]
appearance self-schema-[14]
Objectification theory-[15]
Grippo & Hill-[16]
Feministic theory-[17]
Mac Kinly-[18]
Monreou & Hoon-[19]
Body shame-[20]