اضطراب مرگ پدیدهای است، ذاتی و وجودی و از همین رو از زمانی که کودک از مرگ خودآگاه می شود، بدون توجه به عوامل خارجی با آن روبه رو است (یالوم، ۲۰۰۸). این عوامل که، این نوع اضطراب سرکوب شده را متجلی می کنند اینگونه بیان شده اند:
۱- محیط پر استرس: هنوز تأثیر محیط پر استرس بر شدت اضطراب مرگ کاملاً مشخص نیست؛ ولی، مطالعات نشان دادهاند که محیطهای پر استرس، در طولانی مدت میتوانند باعث افزایش اضطراب مرگ شوند. البته این تأثیرگذاری و میزان آن بررسی به نوع، زمینه و مدت عامل استرسزا می تواند متفاوت باشد (عبدالخالق، ۲۰۰۱) .
۲- تشخیص یک بیماری تهدید کننده برای زندگی: تحقیقات نشان دادند که در میان افراد مبتلا به سرطان و ایدز، بخصوص آنهایی که در مراحل اولیه سرطان هستند، میزان اضطرب مرگ به مراتب بیش از همسالان سالم آنها است (شرمن، نورمن و مک شری[۱]، ۲۰۱۰) .
۳-تجربهی درگیری مرگ و مردن: به نظر میرسد سروکار داشتن با مرگ می تواند بر شدت این اضطراب بیافزاید؛ به طوری که، پرستارانی که بیشتر با بیماران در حال مرگ سروکار دارند، اضطراب مرگ بیشتری را حس می کنند (چن، دلبن و فورستون و همکاران[۲]، ۲۰۰۶)، یا در سالمندان به دلیل مرگ همسر و همسالان، این اضطراب بارزتر می شود.
۶-۲- ابعاد هراس از مرگ
۱-۶-۲- بعد احساسی اضطراب مرگ
اضطراب مرگ با ترس اساسی؛ که با نابودی هستی یک فرد مرتبط است، رابطه نزدیکی دارد. سیستمهای مغزی که اضطراب مرگ را در بر میگیرند شامل: بادامه و سازههای مرتبط، در رشد مفاهیم ضمنی (ناخودآگاه)، خاطرات ترسناک و هیپوکامپوس و نواحی مرتبط با کورتکس در رشد مفاهیم آشکار (خودآگاه)، خاطرات ترسناک می باشند. در انسانها، سازههای حافظه احساسی، یعنی هم حافظه آشکار و هم حافظه ناآشکار، نقش مهمی را در علامت دهی و تنظیم تهدید ادراک شده دارند (اهمن[۳] ، ۲۰۰۰) .
این اضطراب به صورت خاطرات هیجانی در طول تاریخ نقش مهمی در بقای انسان داشته است، برای اینکه این اضطراب از حالت بالقوه به بالفعل تبدیل شود، عناصر وحشت آور خارجی و خاطرات هیجانی داخلی به طور همزمان باید وجود داشته باشند (لتو و استین، ۲۰۰۹) .
۲-۶-۲- بعد شناختی اضطراب مرگ
عناصر مهم شناختی اضطراب مرگ شامل، نگرشها، توانایی تصور پیش بینی و انتظار از آینده، آگاهی از آشکار بودن مرگ است. شناختها شامل باورها درباره مرگ، تصاویر و باورهای مربوط به تجربه مرگ، خود به عنوان مرده یا زیاد زنده نبودن است؛ همچنین، سازههای شناختی، از نگرشها در باره مرگ ناشی می شود. ابعاد شناختی اضطراب مرگ ممکن است شامل باوها و یا عقاید درباره فرایند مردن، تفکرات درباره وضعیت مردن یا در حال، از بین رفتن، تصاویر مرگ دیگران، تفکر درباره تفکرات ناشناخته و تفکر آگاهانه درباره مرگ،ایده ها درباره بدن بعد از مرگ، و تفکرات مرگ زودرس در میان افراد مختلف باشد (دی پالا و همکاران[۴] ، ۲۰۰۳). چنانچه اضطراب مرگ به عنوان تجربهای نرمال درک شود، شبیه به اضطرابهایی دیگر خواهد ش؛ زمانی اضطراب مرگ ناسازگار می شود که در کارکرد معمول فرد اخلال ایجاد نماید.
رویکرد شناختی به برخورد موثر با مرگ تاکید می کند، یعنی مدیریت احساسات درباره مرگ و مردن؛ برای مثال، اجتناب از فعالیت های مرتبط با مرگ، مانند بیمارستانها، مراسم تدفین، همچنین اجتناب از برنامه ریزی برای آینده می تواند به طور بالقوه، نیروی پیچیده و غریزی در زندگی یک فرد بشود، زمانی که اجتناب از موقعیتها، فرد را ناتوان کند و برای او مهم شود، اضطراب مرگ موضوع آسیب روانی می شود (فرر ، والکر و استین[۵]، ۲۰۰۷).
۳-۶-۲- بعد تجربی اضطراب مرگ
به طور تجربی اضطراب مرگ اغلب انکار و سرکوب می شود، و این رفتار انطباقی است؛ زیرا ، امکان ترس و ترور را که مانع زنده بودن است، کاهش میدهد (یالوم، ۱۹۸۰ به نقل از لتو و استین، ۲۰۰۹ ).
بنابراین، بطور تجربی اضطراب مرگ معمولاً بخشی از تجربه آگاهانه نیست. دستهای از مطالعاتی که درباره آگاهی از مرگ انجام گرفته اند، اضطراب مرگ بالایی را در بعضی موضوعات ایجاد نموده اند، علاوه بر این اضطراب مرگ آگاهانه؛ مخصوصاً زمانی که با عوامل تهدید کننده ارتباط دارد، منجر به دفاعهای فعالانهای، مانند حواسپرتی می شود که باعث آگاهی کمتری از اضطراب مرگ می شود. اضطراب مرگ ناآشکار به مدیریت ضعیفی نیاز دارد و از طریق رفتارهای دیگر مشخص می شود (جاست و همکاران[۶]، ۲۰۰۷) .
۴-۶-۲- بعد رشدی اضطراب مرگ
تجلی اضطراب مرگ با توجه به مراحل رشد و نمو متفاوت است. نظریه پردازان رشد بر مراحل زندگی به عنوان فرایند سالم وحیاتی تأکید می کنند که با بحرانهای هویت متناسب با سن خاص همراه هستند، این بحرانها زمانی که حل و فصل شوند منجر به قدرت نفس و بلوغ میشوند (اریکسون ، ۱۹۵۹ به نقل از لتو و استین، ۲۰۰۹).
به نظر فایرستون و کتلت (۲۰۰۹)، نوزاد برای ایجاد امنیت خود بندهای نامرئی روانی بین خود و مادر ایجاد می کند، با بزرگتر شدن او و آگاهی نسبت به مرگ، کودک به مرحله ای که این بندها وجود دارد بازگشت می کند؛ رشد سالم، رهایی از این بندها را به دنبال دارد .
اصلاح اضطراب مرگ بسته به مرحله رشدی که فرد در آن قرار دارد دارای معانی متفاوتی است، مطالعات نشان دادهاند که بحران هویت در افزایش اضطراب مرگ نقش دارد. همچنین، در مراحلی از رشد که انسانها با وقفهای برای تصمیم گیریهای مهم مواجه میشوند این اضطراب بیشتر می شود. اضطراب مرگ در میانسالی و پیری دیگر کمتر به تجربیات بیرونی وابسته است و آنچه که میزان آن را مشخص می کند برداشت شخص از تجربیات پیشین خود است (استرلینگ، ۱۹۸۹ به نقل از کریمی وکیل، ۱۳۹۱).
- ۱٫ Sherman, D.W. Norman, R & Mcsherry, CH. B.
- ۲٫ Chen, Y. Delben, K & Fortson, B.
- ۱٫ Ohman, A.
- DePaola, S. J. Griffin, M. Young, J. R & et.all.
- Furer, P. Walker, J.R & Stein, M.