مشهورترین و مهمترین تئوری را در زمینه گرایش آقایان فیش باین و آیزن(Fishbein & Ajzen ) ارائه کرده اند.آنها در پی یافتن یک تئوری برای تبیین رفتار به نقش گرایش اشاره می کنند: به نظر آنها رفتار(Behavior) در پی زنجیره ای از عوامل بوجود می آید.حلقه ماقبل بروز رفتار «قصد و نیت» به انجام یک رفتار است(Behavior Intention).
بوجود آمدن «قصد و نیت» به نوبه خود تابع دو متغیر دیگر است:
۱٫گرایش به سوی آن رفتار(Attitude toward the behavior)
۲٫هنجار ذهنی(Subjective Norm)
متغیر اول (گرایش به سوی آن رفتار) یک متغیر فردی و شخصی است که طی آن فرد انجام یک رفتار (یا یک پدیده) را از نظر خودش ارزیابی می کند که آیا خوب یا بد است.
متغیر دوم (هنجار ذهنی) منعکس کننده ی نفوذ و فشار اجتماعی است که شخص آن را برای انجام یک کاری (رفتاری) احساس و ادراک می کند.
میزان تأثیر هر یک از این دو متغیر(گرایش و هنجار ذهنی) در به وجود آمدن قصد و نیت همیشه یکسان نیست و بستگی به شخصیت فرد و شرایط اجتماعی دارد.لذا گاهی ممکن است تأثیر گرایش بیشتر باشد و گاه تأثیر هنجار ذهنی.(رفیع پور؛۱۳۷۲ :۹)
آلپورت(۱۹۳۵) نگرش را به عنوان یک حالت عصبی یا آمادگی عقلانی تعریف می کند که از راه تجربه بدست آمده وسازماندهی می شود(احمدی،۷۱:۱۳۸۲).هر نگرش دارای سه مولفه یا سه بخش اصلی است:
-
- بخش شناختی یا ادراکی نگرش: باورها، ادراک ها ومجموعه ی آگاهی ها یا شناخت های مردم نسبت به یک پدیده در این مقوله جای می گیرد، یعنی انسان در ذهن خودش می داند یک پدیده به چه دلیل خوب یا بد است. شاختارهای شناختی بنیادهای ذهنی هستند که افراد به کمک آنها معنی و مفهوم اشخاص، اشیاء، رویدادها ورفتارها را تفسیر می کنند.
- بخش احساسی نگرش: این بخش مربوط به احساس هایی است که افراد گوناگون را بر می انگیزد واحساس خوشایند، محبت آمیز ومورد علاقه ی قلبی و درونی بودن نسبت به یک شئ، فردی ویژه، یک گروه و مانند آن را در فرد بوجود می آورد.
- بخش آمادگی برای عمل: یکی از بخش های انگزش افراد نسبت به یک موضوع، آمادگی برای عمل و یا رفتار نسبت به آن موضوع است. آمادگی برای عمل ممکن است بر اساس پیوند عاطفی فرد نسبت به موضوع شکل گرفته باشد. این نوع نگرش دارای کمترین محتوای شناختی است و نیز به میزان کمی جهت گیری عملی دارد. به دلیل بی ثباتی عاطفه ها واحساس ها نمی توان رفتار فردرا از راه شناخت پیوند های عاطفی اش پیش بینی کرد زیرا با فروکش شدن احساس ها، عاطفه ها و شور وهیجان حاکم بر جامعه نسبت به آن موضوع ویژه و عقلانی شدن جامعه پیوند عاطفی با موضوع مورد نظر کاهش یافته وبه دنبال آن جهت گیری عملی نسبت به موضوع نیز کاهش می یابد. آمادگی برای عمل گاهی بر اساس نگرش مبتنی بر عقل شکل می گیرد که بخش شناختی قوی دارد. محاسبه های عقلانی که افراد نسبت به انجام یک عمل دارند، در مقوله ی آمادگی برای عمل جای می گیرند(احمدی،۷۲:۱۳۸۲).
آلپورت(۱۹۳۵) بر این باور است که می توان در بیشتر تعریف های ظاهراً متفاوت نگرش فصل های مشترکی پیدا کرد. هرکدام از تعریف ها به صورتی، خصوصیت اصلی نگرش را آمادگی برای پاسخ دادن می دانند. نگرش حالت درونی و آمادگی است به جای اینکه علنی وعملی باشد،یعنی، نگرش رفتار نیست، بلکه پیش شرط رفتار است. نگرش ممکن است به صورت تمام درجات آمادگی از پنهانی ترین و مسکوت ترین عادات فراموش شده گرفته تا تنش یا جنبشی که فعالانه تعیین کننده ی یک رشته رفتارهای در حال به ظهور رسیدن ما باشد.به اعتقاد توماس(۱۹۷۱) مفهوم چند بعدی از نگرش که شامل عناصر شناختی، عاطفی، و رفتاری است، مقبولترین مفهوم برای تعریف نگرش است.بدین ترتیب، نگرش نشان دهنده ی اثر شناختی وعاطفی به جای گذاشته شده ی تجربه ی شخص از شیء یا موضوع اجتماعی مورد نگرش، و یک تمایل به پاسخ در برابر آن شیء است. نگرش، در این معنی یک” مکانیسم پنهانی"است که رفتار را هدایت می کند(کریمی؛۸:۱۳۹۰)
-دیگر تئوریهای گرایش
سنجش گرایش در مورد موضوعات و گوناگون (مثلأ گرایش سیاسی، گرایش به یک سازمان، گرایش به محیط زیست و غیره)محققین را بر آن داشته است، به اقتضای موضوع و جامعه آماری مورد مطالعه، تغییراتی جزئی در چهارچوب تئوریکی خود در مورد گرایش بدهند.لذا عده ای به ابعاد گرایش و یا متغیرهای دیگر نیز اشاره کرده اند.
روزن اشتیل(Rosenstiel 1972,1974) نیز دز آثار متفاوتش درباره ی کارایی و ارزیابی سازمانها به چند عامل مؤثر بر روی گرایش اشاره می کند:
-ارضاء نیاز
-تجربه(۲۴:Rosenstiel,1974)
-رضایت افراد
-میزان دسترسی به اهداف تعیین شده
-کارایی بهتر برای حل مسائل(۱۶۷:Rosenstiel,1972)
نکات ذکر شده روزن اشتیل در واقع عوامل موثر بر روی گرایش هستند. در آن میان ارضا نیاز و گرایش دو متغیر خیلی نزدیک و شبیه به یکدیگر می باشند و میزان دسترسی به اهداف تعیین شده و کارایی بهتر به حل مسائل را نیز می توان در واقع به عنوان اجزایی از همان متغیر ارزیابی فایده در تئوری فیش باین و آیزن در نظر گرفت .اما « تجربه قبلی» به عنوان عامل مؤثر بر روی گرایش می تواند مفید باشد.
تجربه از نظر خانم هروشکا(Hruschka) نیز عامل مؤثری در پیدایش گرایش می باشد.به نظر وی دسترسی به هدف و ارضاء نیاز همواره با احساس رضایت، احساس خوشبختی و تجربیات مطبوع همراه است و بر عکس عدم ارضاء نیاز با نارضایتی و ارزش های احساسی منفی .این خاطرات همراه با احساسهای ارزشی آنها در حافظه باقی می ماند و آن چیزی را که ما تجربه می نامیم می سازند.بدین ترتیب است که تکرار و تراکم تجربه همراه با احساس ارزشی آن بر روی گرایش تأثیر می گذارد.(Hruschka,1974:21)