رفتارگرایان فرض را بر این گذاشته اند که تشنگی و گرسنگی غرایز اساسی هستند که کودک را به عمل وا می دارند. به نظر آن ها آن چه نیازهای زیستی کودک را ارضاء می کند (به عبارتی سائق را کاهش می دهد) “تقویت کننده اولیه” نامیده می شود؛ مثلاً؛ غذا برای کودک گرسنه تقویت کننده اولیه محسوب می شود. افراد و اشیایی که به هنگام کاهش سائق حضور می یابند، از طریق تداعی با آن تقویت کننده، “تقویت ثانویه” نامیده می شوند (ماسن، ۱۹۸۵؛ ترجمه حقیقی، ۱۳۸۱). آن ها بر این باورند که مراقبت کننده یک تقویت کننده شرطی شده می شود. نوزاد یک پاسخ (بازتاب) غریزی به تغذیه شدن دارد. او لذت را تجربه می کند. و مراقبت کننده به وی نزدیک می شود تعمیم پیدا می کند (فلانگان[۱]، ۱۹۹۹).
مادر رضایت خود را در پایان دادن به فریادهای بچه پیدا می کند و در نتیجه خود را نیز آرام می کند. کودک با لبخند و غان وغون کردن های خود، به کسانی که او را آرام می کنند، پاداش می دهد (اینسورث و همکاران، ۱۳۷۸).
۲-۴-۷-۶- نظریه شناختی
بر طبق نظریه شناختی، شکل گیری دلبستگی تا حد زیادی به سطح شناختی کودکان وابسته است. قبل از ایجاد دلبستگی کودک باید بتواند اشخاص آشنا (موضوع بالقوه دلبستگی) را از غیر آشنا یا غریبه متمایز سازد. او در عین حال باید به شکل گیری مفهوم پایداری شیء دست یافته باشد. بنابراین شاید تصادفی نباشد که دلبستگی ها نخستین بار در سن ۷ تا ۹ ماهگی ظاهر می شوند، دقیقاً زمانی که کودکان شروع به نشان دادن شواهد آشکار پایداری شیء می کنند (کافتسیوس[۲]، ۲۰۰۴).
۲-۴-۸-دلبستگی و مشکلات رفتاری – هیجانی دوره نوجوانی
نظریه دلبستگی مبنای نظری قوی را برای درک وجود مشکلات رفتاری و هیجانی در دوران نوجوانی در اختیار قرار داده است (مارش[۳] و همکاران، ۲۰۰۳). نظریه دلبستگی به علت نقشی که برای رویدادهای دوران کودکی و محرومیت مادرانه در ایجاد رفتار مجرمانه قایل است، جایگاه خاصی در بین نظریه هایی دارد که به تبیین رفتار بزهکارانه پرداخته اند. در نظریه دلبستگی همواره بر دو نکته تاکید شده است: اول این که رابطه گرم، نزدیک و پیوسته مادر (یا جانشین دایم وی) با کودک برای سلامت روانی اش ضروری است. و دوم این که جدایی از مادر و یا طردشدگی از سوی وی در اغلب بزهکاران دیده می شود (بالبی و اینسورث، ۱۹۶۵؛ به نقل از دادستان، ۱۳۸۲). بزهکاری از نظر روانشناختی و روانپژشکی در چارچوب اختلال های مختلف مورد بررسی قرار می گیرد؛ به صورتی که راهنمای تشخیصی و آماری انجمن روان پزشکی آمریکا (۲۰۰۰) بزهکاری را تحت چندین برچسب متفاوت، مبتنی بر شدت مشکل رفتاری از جمله اختلال تضاد ورزی، اختلال سلوک و اختلال شخصیت ضد اجتماعی به کار برده است.
بالبی جدایی از مادر را در ایجاد بزهکاری دخیل می داند، چرا که کودکان با دلبستگی ناسالم، محیط شان را به عنوان یک محیط متزلزل و تهدیدکننده، دریافت می کنند، سپس هنجارهای جامعه تنزل پیدا کرده و به تدریج افراد از لحاظ عاطفی- هیجانی از جامعه ای که به آن تعلق دارند، جدا می شوند. مطالعه خط سیر نوجوانی گویای آن است که همه نوجوانان یک نیاز ذاتی به دلبستگی دارند؛ در عین حال، نوجوانانی هستند که با روش ها و سبک های دلبستگی ناسالم مواجه اند (شالیزا[۴]، ۲۰۰۱). مطالعات مختلف نشان داده اند که بین سبک های دلبستگی نوجوان و بروز مشکلات رفتاری در دوره نوجوانی ارتباط وجود دارد.
۲-۵- ابراز وجود
ابراز وجود عبارت است از جرأت مندی و توانایی ابراز وجود و ابراز حقوق خود بدون تجاوز به حقوق دیگران که به فرد اجازه می دهد اعتماد به نفس را در خود حس کرده و امکان دستیابی به روابط صادقانه را افزایش دهد و کمک می کند تا فرد احساس بهتری درباره خود داشته و به موقعیت های روزمره تسلط بیشتری بیابد، نتیجه این جرأت مندی، افزایش توان تصمیم گیری و احتمال توفیق در نیل به اهداف می باشد.
[۱]. Flanagan
[۲]. Kafetsios