هوش یکی ازجذابترین وجالب توجه ترین فرآیندهای روانی است که جلوه های آن درموجودات مختلف به میزان متفاوت مشاهده می شود. واژه هوش کیفیت پدیده ای را بیان می کند که دارای حالت انتزاعی بوده و قابل رؤیت نیست. به علت دارا بودن چنین ویژگی تعریف آن مشکل است وازاینروتعاریف متعددی ازآن ارائه شده است. برخی هوش را کنش مغزی و توان روانی موجود زنده می دانند. عده ای هوش را بیشتر درحل مسایل وامور تلقی می کنند. به نظرافرادی دیگرهوش ترکیبی ازتفکروتخیل است. به نظر اشخاصی دیگرهوش درک روابط علت و معلولی میان پدیده ها است.
تعاریفی که در سالهای اخیر ارائه شدهاند در یکی از این سه طبقه، جای دارند:
تعاریفی که به سازگاری یا انطباق با محیط تاکید دارند.
تعاریفی که به توانایی یادگیری موضوعات مختلف تاکید دارند.
تعاریفی که برتفکرانتزاعی، یعنی توانایی استفاده ازمفاهیم مختلف، نمادهای کلامی وعددی تکیه دارند. (پورشریفی،۱۳۸۲، ص۱۸)
همانطور که مشاهده میشود عمده این تعاریف به سه گروه عملی، تحلیلی و کاربردی تقسیم میشوند که به ترتیب : نتیجه عملی هوشمندی درزندگی ، تجزیه عوامل تشکیلدهنده هوش وسنجش ازطریق آزمودنیهای هوشی را مدّ نظر قرار میدهند. با توجه به این مطالب برای داشتن تعریف تقریباً کا ملی از هوش باید این سه جنبه مد نظر گرفته شوند : توانایی و استعداد کافی برای یادگیری و درک امور، هماهنگی و سازش با محیط، بهرهبرداری از تجربیات گذشته، بکاربردن قضاوت واستدلال و پیدا کردن راه حل منطقی درمواجه شدن با مشکلات. (میلانی فر،۱۳۸۳، ص۲۴)
- بطور کلی تعاریف متعددی را که توسط روان شناسان برای هوش ارائه شده است، میتوان به سه گروه تربیتی (تحصیلی)، تحلیلی و کاربردی تقسیم کرد:
تعریف تربیتی هوش : به اعتقادروان شناسان تربیتی، هوش کیفیتی است که مسبب موفقیت تحصیلی میشود وازاین رویک نوع استعداد تحصیلی به شمار میرود. آنها برای توجیه این اعتقاد اشاره میکنند که کودکان باهوش نمرههای بهتری دردروس خود میگیرند و پیشرفت تحصیلی چشمگیری نسبت به کودکان کم هوش دارند.
تعریف تحلیلی هوش: بنابه اعتقاد نظریه پردازان تحلیلی، هوش توانایی استفاده از پدیدههای رمزی ویا قدرت ورفتارمؤثرو یا سازگاری با موقعیتهای جدید و تازه است. شاید بهترین تعریف تحلیلی هوش به وسیله« دیوید وکسلر»[۱]، روان شناس امریکایی، پیشنهاد شده باشد که بیان میکند : هوش یعنی تفکر عاقلانه، عمل منطقی ورفتار مؤثردرمحیط.
تعریف کاربردی هوش : درتعاریف کاربردی ، هوش پدیدهای است که ازطریق تستهای هوش سنجیده میشودوشاید عملی ترین تعریف برای هوش نیز همین باشد.
دیدگاه های دانشمندان مشهور در باره هوش
آلفرد بینه[۲]، روانشناس فرانسوی میگوید : هوش آن چیزی است که آزمونهای هوش آن را میسنجد و باعث میشود افراد عقبمانده ذهنی از افراد طبیعی و باهوش متمایز شوند. (همان منبع، ص۳۲ )
بینه و سیمون[۳]: کار بینه براین فرض استوار بودکه هوش قابلیت عمومی درک و استدلال است واین قابلیت می تواند به شکلهای گوناگون جلوه گرشود . وی مدعی بود که هوش یک قوه ذهنی بنیادی است این قوه ذهنی همان قضاوت است که گاه ازآن تحت عنوان عقل سلیم،عقل عملی وتوانایی انطباق با شرایط یاد می شود بینه و سیمون درست قضاوت کردن، درست درک کردن ودرست استدلال کردن را فعالیتهای بنیادی هوش می دانند و برهمین اساس هوش راتوانایی فرد درقضاوت، ادراک واستدلال تعریف می کنند. بینه معتقد است ساختمان هوش ازچهاراستعداد فهم وابتکار، انتظارواستعداد توجیه فکر درجهت معین ترکیب یافته است .
تعریف وکسلرازهوش : ازدید وکسلرهوش نتیجه تأثیردایمی ومتقابل فرد با محیط است واگراین رابطه متقابل به صورت متعادل انجام گیرد، موجب توانایی سازگاری فردبامحیط وپیشرفت هوشی می شود. ازنظروکسلرهوش به مثابه مفهوم کلی مطرح است. وی هوش راجامع می داند و برهدفمندی رفتار نیز تأکید می ورزد واعمال هوشی را اعمال هدف مدار تلقی می کند. دیوید وکسلر ازمعروفترین کسانی است که تعریف نا فذی از هوش ارائه نموده است. از نظر وی، هوش عبارت است از توانایی کلی و جامع درفرد که باعث تفکر منطقی ، فعالیت هدفمند و سازگاری با محیط میشود. در نظر وی، هوش یک توانایی جامع است، یعنی مرکب ازعناصر یا اجزایی که بهطور کامل مستقل ازهم نیستند و نشانه هوشمندی فرد آن است که میتواند به صورت منطقی بیندیشدو اعمال برخواسته از هوش او اعمالی هدفدارهستند وتوانایی هوش به فرد این امکان را میدهد که خود را با شرایط محیط انطباق دهد. (اسماعیلی، گودرزی، ۱۳۸۶، ص۲۵)
به نظر لویس ترمن[۴]: هوش ظرفیت فرد درتفکرانتزاعی است وی پیرامون تعریف خود می نویسد که فرد به همان نسبتی که قادربه تفکرانتزاعی است، هوشمند است .
ثورندایک[۵]: وی فعالیتهای هوشی را در سه گروه جای داده است :
۱- هوش اجتماعی – توانایی درک اشخاص وایجاد رابطه با آنهاست.
۲- هوش عینی – توانایی درک اشیاء کارکردن با آنها مانند تجارب ماهرانه وکاربا ابزارعلمی است.
۳- هوش انتزاعی – که اختصاص به انسان دارد توانایی درک علایم کلامی وریاضی وکارکردن با آنها می باشد.
به نظروی هوش استعداد یادگیری ومورد استفاده قراردادن آموخته ها درسازگاری با اوضاع تازه وحل مسایل جدیداست و به عبارت دیگرهوش قابلیت تغییریا انعطاف درسازگاری است. وی معتقد است که هوش ازیک عده استعدادهای ذهنی اولیه ترکیب یافته ست. استعدادهایی مانند : فهمیدن معانی الفاظ، استعدادعددی، استعداد تصوروتجسم روابط مکانی، استعداد ادراک، استعداد یاد آوری یا شناخت مستقیم کلمات یا اعداد و۰۰۰
وی اعتقاد دارد که هوش استعداد فطری عمومی یاعامل عمومی است که درهمه انواع فعالیت ذهنی مؤثراست .
پیاژه[۶]:به نظرپیاژه عبورازمراحل پایین و رسیدن به مراحل بالاتررشد، بستگی به ساختمان عصبی-بدنی، روابط اجتماعی، رشدهوش و تجارب زندگی او دارد. نظرپیاژه را می توان دراین جمله خلاصه کرد که : هوش، استعداد انطباق با محیط است .
کلوین : روی یادگیری فرد تکیه می کند وهوش را استعداد یادگیری می داند .
اشترن[۸]: هوش، استعدادعمومی فرد برای سازگاری عقلی با مشکلات واوضاع تازه زندگی است. هوش، استعداد استفاده ازتجربه های قبلی درحل مسایل تازه وپیش بینی مسایل بعدی است .
کهلر[۹]: هوش استعداد بینش درانسان و حیوان است. هوش ، ظرفیت یادگیری، تامیت دانش که کسب شده است وتوانایی سازگاری یا انطباق با کل محیط بویژه درشرایط جدید است .
کاپلان و سادوک[۱۰]: هوش را می توان توانایی شخص برای همگون سازی معلومات واقعی، یادآوری حوادث گذشته دورونزدیک، استدلال منطقی، ساختن وپرداختن مفاهیم و ۰۰۰ تعریف کرده است .
بورینگ[۱۱]: هوش جیزی است که به وسیله آزمونهای هوشی اندازه گیری می شود. وی مؤلفه های مختلفی را درهوش شناسایی کرده است :۱- توانایی آموختن و بهره گیری از تجربه.۲- توانایی تفکر یا استدلال به شیوه انتزاعی.۳- توانایی انطباق با نوسانات جهانی نااستواردرحال تغییر۴- توانایی برانگیختن خویش برای انجام سریع کارها یی که شخص انجام آنها را ضروری تشخیص میدهد.
گلاسه و رابیندویتز[۱۲]: به فراگردهوش توجه دارند و آن راعبارت ازتوانایی اثربخش حل مسئله می دانند براساس دیدگاه فراگردهوش، هوش شامل پیچیدگی ازطریق انتخاب، دسته بندی وساخت دهی اطلاعات می شود وافراد تیزهوش کسانی هستند که زودتروکارآمد ترازدیگران این کارراانجام می دهند.
دیدگاه فیزیولوژیستی: از نظر فیزیولوژی، هوش پدیدهای است که در اثر فعا لیت یاختههای قشر خارجی مغز(کورتکس) آشکارمیگردد وازنظرروانی نقش انطباق وسازگاری موجود زنده با شرایط محیطی و زیستی را بر عهده دارد. (عظیمی، ۱۳۸۷)
آر.بی. کاتل وجود دو جزء عمده درفعالیت هوشی را، تحت عنوان هوش متبلوروهوش سیا ل مسلم فرض کرده است. هوش سیا ل ظرفیت کلی ادراک رابطه است که معرف هوش بالقوه فرد، مستقل از اجتماعی شدن وآموزش وپرورش اواست. هوش متبلورسالها بعدازپایان یافتن دوران آموزشی به رشد خودادامه می دهد درحالیکه هوش سیال درحدود۱۴سالگی به اوج خود می رسد سپس به فلات درمی آید وآنگاه بعد از۲۰ سالگی سیر نزولی طی می کند.
ریموند کتل[۱۳]: هوش را با توجه به توانایی یا استعداد کسب شناختهای تازه وسپس تراکم شنا ختها درطول زندگی(یعنی کاربرد شناختهای قبلی درحل مسائل) بدینصورت تعریف میکند : مجموعه استعدادهایی که با آنها شناخت پیدا میکنیم، شناختها را به یاد میسپاریم وعناصر تشکیلدهنده فرهنگ را بکارمیبریم تا مسائل روزانه راحل کنیم و با محیط ثابت ودرحال تغییرسازگارشویم. (عظیمی، ۱۳۸۷)
جانسون : بین سطحI وسطح IIهوش تفاوت قایل شد. وی سطحI را دارای ماهیتی متداعی وسطح II را به طو مستقیم شناختی تلقی کرد. درتواناییهایی که درسطح I قرارمی گیردشکل پاسخ ضرورتاً مشابه و همنواخت با شکل محرک است. تعاریف متعددازهوش راکه روانشناسان ارائه داده اند می توان درسه گروه تعاریف عملی، تحلیلی وکاربردی تقسیم کرد .
ترستون[۱۵]: هوش از هفت استعداد ذهنی بنیادی و مستقل از یکدیگر تشکیل میشود که بدینقرارند : کلامی، سیالی کلامی، استعداد عددی، استعداد تجسم فضایی، حافظه تداعی، سرعت ادراک و استدلال. گیلفورد، این تعداد را افزایش داده و اظهار داشت: هوش، دستکم از ۱۲۰عامل تشکیل میشود.
در مورد مفهوم هوش، روانشناسان به دو گروه تقسیم شدهاند : گروه اول براین اعتقادند که هوش، از یک استعداد کلی و واحد تشکیل میشود، اما گروه دوم معتقدند انواع مختلف هوش وجود دارد. آنچه تعریف دقیق از هوش را دچار مناقشه میکند آن است که هوش یک مفهوم انتزاعی است و در واقع هیچگونه پایه محسوس، عینی و فیزیکی ندارد. هوش، یک برچسب کلی برای گروهی از فرآیندها ست که از رفتارها و پاسخهای آشکار افراد استنباط میشود. (گنجی، ۱۳۸۶، ص ۲۴)
روانشناسان تربیتی معتقدندهوش کیفیتی است که سبب موفقیت تحصیلی می شود وازاینروآنرایک نوع استعدادتحصیلی تلقی می کنند.
دسته دیگری ازروانشناسان تعاریف تحلیلی رامطرح می سازند. ازدید این افراد ، هوش توانایی استفاده ازپدیده های رمزی ویا قدرت ورفتارموثرویا سازگاری با موقعیتهای جدیدوتازه ویا تشخیص حالات وکیفیات عوامل محیطی می باشد .
بهترین تعریف تحلیلی هوش را وکسلر بیان کرده است.
- هوش عبارتست ازتفکرعاقلانه، عمل منطقی ورفتارموثردرمحیط.
تعاریف کاربردی هوش اشعاردارد که هوش پدیده ای است که ازطریق آزمونهای هوشی سنجیده می شود.
۱- پیچیدگی فعالیتهای ذهنی.
۲- توجه بعضی به نقش ووظیفه هوش و توجه عده دیگربه ساختمان هوش.
۳- وسواس دربه کاربردن اصطلاحات به طوری که درک روانشناسان رابهترتعبیر کند.
۴- نتیجه گیری تعریف هوش از راه سنجش آن.
به لحاظ این اختلافات وپرداختن به تعریف هوش اصطلاح رفتارهوشیاریا رفتارحاکی ازهوش را که عامل عینی است به کار می برند .
ویژگیهای رفتار هوشیار :۱ - حساس و دقیق بودن به آنچه دراطراف فرد اتفاق می افتد ۲- تجسم و نگهداری ۳- تخیل ابداعی یا ابتکاری ۴- بصیرت یا بینش ۵- انتقاد ازخود ۶- پشتکار واعتماد بر خود ۷- انگیزش قوی آزمونهای هوشی قادربه معرفی تمام توانایی های بالقوه آزمودنی ها نیستند وتنها نمونه های نسبتاًمحدودی ازتواناییهای خودرا نشان می دهند .
[۱]-Divid Wecsler
[۲]-Binet
[۳]-Binet & Simon
[۴]-Lois Terman
[۵]-Sorendic
[۶]-Piyazheh
[۷]-Kelvin
Eshtern 1-
Kohler 2-
Kaplan&Sadoc ۳-
Boring 4-
Gelaseh&Rabindoyts 5-
۱-Cattell