بازآزمایی کودکان نشان می دهد که طبقه بندی دلبستگی آنان طی چند سال بعد تا حدود زیادی ثابت می ماند، مگر این که تغییرات عمده ای در شرایط خانوادگی صورت گرفته باشد. تغییرات تنش زای زندگی به تغییراتی در نحوه ی پاسخدهی والدین به کودک می انجامد و این نیز به نوبه ی خود بر احساس ایمنی کودک اثر می گذارد. به نظر می رسد الگوی دلبستگی اولیه، با نحوه ی کنار آمدن کودک با تجربه های چند سال بعد نیز ارتباط دارد. برای مثال، در یک بررسی، به کودکان ۲ ساله مسایلی ارائه شد که حل آنها مستلزم استفاده از ابزار بود. بعضی از مسایل در حد توان و ظرفیت و برخی دیگر بسیار مشکل بودند. کودکانی که در دوازده ماهگی به عنوان دلبسته ی ایمن شناخته شده بودند با پشتکار و اشتیاق به حل مسایل پرداختند و در برخورد با مشکلات به جای این که گریه سر دهند و یا عصبانی شوند، از بزرگسالان دور و بر خود کمک خواستند. کودکانی که قبلاً به عنوان دلبسته ی ناایمن شناخته شده بودند رفتاری کاملاً متفاوت داشتند. آن ها به راحتی دچار خشم می شدند، به ندرت تقاضای کمک می کردند، رهنمودهای بزرگسالان را یا نادیده می گرفتند و یا قبول نمی کردند و خیلی زود از تلاش در جهت حل مسأله دست می کشیدند (ماتاس، آرند و سروف[۱]، ۱۹۷۸).
۲-۴-۶- دلبستگی بزرگسالان
بالبی بر این اعتقاد بود که ” نظریه دلبستگی ” فقط نظریه تحول کودک نیست بلکه نظریه تحول در ” گستره حیات ” نیز هست. وی چنین می نویسد: در حالی که رفتار دلبستگی در اوایل کودکی بیشتر از هر زمان دیگری قابل مشاهده است، اما می توان در ” چرخه حیات ” و به ویژه در فوریت ها آن را مشاهده کرد (بالبی، ۱۹۷۹).
هال[۲] (۱۹۹۵) استدلال می کند که دانستن این که شخصی وجود دارد که نگران شماست و شما را در ذهن خود دارد، در هر سن و در هر شرایطی نقش اساسی داشته و به عنوان یک پایگاه ” ایمنی بخش ” عمل می کند. این تصور ذهنی، رفتار مستقلانه را حتی در غیبت ” تصویر دلبستگی ” پشتیبانی و تقویت می کند. بنابراین مفهوم دلبستگی در زندگی بزرگسالان نیز تحت عنوان ” دلبستگی بزرگسالان ” به کار گرفته شده است.
۲-۴-۶-۱- تعریف دلبستگی بزرگسالان
ویس (۱۹۸۲) سه معیار اصلی تعریف کننده یک رابطه دلبستگی را در دوره طفولیت دانسته اند از جمله ” جستجوی همجواری ” ، ” تاثیر پایگاه ایمنی بخش” و ” اعتراض جدایی ” . سپس بر پایه مطالعات گسترده مصاحبه ای تاکید می کند که روابطی که معیار های ذکر شده را دارا می باشند به طور منظم در پاره ای از روابط زندگی بزرگسالان یافت می شوند.
همچنین برمن و اسپرلینگ (۱۹۹۴؛ به نقل از مظاهری، ۱۳۷۹) دلبستگی بزرگسالان را به این صورت تعریف می کنند: دلبستگی بزرگسالان گرایش پایدار شخص است به تلاش ویژه برای دست یافتن ، یا حفظ همجواری و ارتباط با یک یا چند شخص خاص که توانایی فراهم آوردن سلامت و امنیت جسمی و روانشناختی وی را دارا می باشند.
۲-۴-۶-۲- الگوی چهارگانه دلبستگی بزرگسالان
بارثولومیو[۳] (۱۹۹۰) اظهار می دارد که برای توصیف چهار الگوی دلبستگی بزرگسالان، الگوهای خویشتن (مثبت و منفی) می تواند با الگوی کاری دیگران (مثبت و منفی) ترکیب گردند. بنابراین این چهار الگو برخاسته از دو بعد اساسی است. موضوعات الگوهای درونی (خویشتن یا دیگران) و احساسات غالب در رابطه با این افراد (مثبت یا منفی).
الگوی خویشتن، انعکاس گستره وابستگی به پذیرش دیگران است (الگوی منفی خویشتن با وابستگی در ارتباط است) و الگو های دیگران بازتاب گستره اجتناب از ارتباطات نزدیک است (الگوهای منفی دیگران درارتباط با اجتناب است). بر طبق نظر بارثولومیو (۱۹۹۰) افراد با الگوهای مثبت دیگران (مثل غیر اجتناب گر) بسته به درجه وابستگی شان ممکن است به عنوان ایمن یا مجذوب و پریشان طبقه بندی شوند. این الگو به طور قابل توجهی شبیه الگوهای ایمن و دوسوگرای هازن و شیور[۴] (۱۹۸۷) هستند. افراد با الگوهای منفی دیگران (مثل اجتناب گر) ، بسته به میزان وابستگی آن ها، ممکن است هم طردکننده و هم توأم با ترس باشند. بنابراین، هم گروه های دارای ترس و هم طرد کننده تمایل به اجتناب از ارتباطات نزدیک دارند اما نسبت به پذیرش دیگران متفاوتند. اجتناب های ناشی از ترس، خواهان صمیمیت هستند اما اعتماد و اطمینان کمی را تجربه می کنند و ترس از طرد شدن دارند، دلیلش این است که آن ها از ارتباط نزدیکی که ممکن است ناشی از فقدان یا طرد شدن باشد و به آن ها آسیب برساند، اجتناب می کنند (بارثولومیو،۱۹۹۰). نمونه های اولیه ای از توصیف های الگوهای دلبستگی چهارگانه را شبیه عبارت سه گانه دلبستگی هازن و شیور (۱۹۸۷) ارائه نمودند.
الف – ایمن: در مقایسه با سایرین راحت تر می توانم با دیگران ارتباط عاطفی نزدیکی داشته باشم. من به راحتی به دیگران وابسته می شوم و آن ها به من وابسته می شوند. من از تنهایی یا این که دیگران مرا نپذیرند، نگرانی ندارم.
ب – انفصال: من بدون ارتباطات عاطفی نزدیک، راحت هستم. برایم مهم است که احساس استقلال و خودکفایی کنم و ترجیح می دهم که نه وابسته به دیگران باشم و نه دیگران به من وابسته باشند.
ج – مجذوب و پریشان: من می خواهم به طور کاملاً عاطفی با دیگران صمیمی باشم، اما من گاهی حس می کنم به اندازه ای که من دوست دارم، دیگران در داشتن ارتباط نزدیک با من، بی میل هستند. من بدون ارتباط نزدیک ناراحتم، اما گاهی اوقات از این که دیگران به اندازه ای که من به آن ها ارزش قایل می شوم برایم ارزش نمی گذارند، نگرانم.
د – ترس: من تا اندازه ای در نزدیک شدن با دیگران احساس ناراحتی می کنم. من خواهان ارتباطات نزدیک عاطفی هستم، اما اعتماد کامل داشتن به دیگران یا وابسته شدن به دیگران را مشکل می دانم. من برخی اوقات از این که به خودم اجازه بدهم که با دیگران خیلی صمیمی شوم، نگرانم چون فکر می کنم که صدمه خواهم دید.
[۱]. Matas, Arend & Srouf
[۲] .Hall