عنوان :
فرهنگسرای موسیقی
تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه :
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
هدف پروژه :
هدف از انتخاب این موضوع طراحی فضا و مجموعه ای است در جهت ارتقای سطح فرهنگ جامعه که شامل : شناخت موسیقی و فرهنگسرای موسیقی – حفظ و توسعه هنر موسیقی – بالا بردن سطح ارزشهای هنری و فرهنگی شهر می باشد.
یک مطلب دیگر :
ایده و کانسپت اصلی برای آشنایی بیشتر با طرح پروژه:
کلید سل در موسیقی و نت های موسیقی و پنج خط حامل در فرم پلان ، همچنین رهایی از افکار مادی و همراهی با موسیقی و رفتن به اوج ، در شکل گیری حجم پروژه . روند طراحی به صورت پرداختن به اصول كلی با توجه به نكات یا موارد خاص در طراحی فضای است .
1-2- شرح موضوع:
ایجاد فرهنگسرای موسیقی میتواند بخشی از کوشش های برنامه ریزی شده در جهت شکل گیری فرهنگ جامعه باشد . فرهنگسرای موسیقی های موسیقی ، كتابفرهنگسرای موسیقی ها، موزه ونمایشگاه ها نمادهای شهری جدیدند كه وجودشان نه تنها به ارتقاء فرهنگ بلكه به سلامت جامعه نیز كمك مینماید . فرهنگسرای موسیقی با توجه به نیاز جامعه فرهنگی، هنری، پرداختن به عناوین ومسایل مهم بسیاری را به عنوان وظیفه پیش رو دارد كه پیشنهاد سیاستگذاری برای حفظ وتوسعه فرهنگ جامعه وبالا بردن سواد موسیقیایی از ابتدایی ترین این وظایف است. فرهنگسرای موسیقی برای تحقق بخشیدن به این امر ونیز فراهم آوردن شرایط دستیابی به تمامی آرمانهای خویش مراسم وشرایط مختلفی را برپاكرده است كه این فعالیتها به جز اینكه قصد مطرح نمودن هنر وایجاد فرهنگ را با جلوه ای تأثیر گذارتر و فراگیرتر دارد، برای هنر موسیقی بستری را فراهم می آورد تا درامور سیاستگذاری اظهارنظرهای كلان فرهنگ وهنر كشور نیز دخیل باشدودر جهت عملی شدن اعتلای هنر جامعه گام برمی دارد .فرهنگسرای موسیقی ، یک تشکیلات صنفی، غیردولتی و غیرسیاسی است که با هدف حفظ، گسترش و معرفی موسیقی و موسیقیدانان ایرانی بنیان گذاشته می شود.
1-2-2- تعریف فرهنگ
محققان علوم انسانی در تعریف موجزی از انسان چنین گفته اند :« انسان، حیوانی است با فرهنگ » اینكه فرهنگ، چه مقوله ایست و، چه معنا یا معناهایی را حمل می كند خود مبحث پیچیده ایست، اما مراد خود را از مفهوم فرهنگ مشخص كنم تا معلوم باشد كه چه معنایی از آن را در ضمن كاربرد این واژه در رساله، در ذهن داشته ام. تغییر در ناحیه فرهنگ تا قبل از رنسانس و آغاز عصر روشنگری و به تبع آنها آغاز مدرنیته و به طور كلی، در عصرسنت آنچه فرهنگ انسان را می ساخت، سنت بود كه به تصور انسان همگی آنها آسمانی و الهی و در نتیجه، مقدس و تغییرناپذیر بودند. به همین دلیل تغییر در ناحیه ی فرهنگ در عصر سنت بسیار به كندیو اغلب به صورت ناخودآگاه و در اثر گذشت زمان انجام می پذیرفت به همین دلیل جوامع سنتی در یك شرایط یكنواخت و یكسان فرهنگی زیست می كرد و تمام افراد جامعه چه در ناحیه ی باورها، چه در ناحیه ی احساسات و چه در ناحیه ی نیازها بسیار شبیه به هم بودند. ولی با غلبه ی فرهنگ مدرن بر فرهنگ سنتی و حاكم شدن خرد مدرن و از میان رفتن تقدس باورهای سنتی، توجه انسان از آسمان به زمین، و از خدا به انسان معطوف شد و این چنین شد كه انسان جدید با تفكر اومانیستی، باورهای سنتی را به چالش كشیده و، باورهای جدید مبتنی بر عقل را جایگزین آنها كرد. حال دیگر آنچه ماندگاری باورهای انسان را ضمانت می كرد نه ارزش گذاری نهادهای رسمیِ دینی بود، و نه قرب و بعد آنها به آسمان بلكه میزان شواهد و دلایل عقلانیِ به سود آن اعتقادات بود كه به آنها قدرت و مانایی، می بخشید.با مشخص شدن تفاوت انسان سنتی و انسان مدرن به راحتی می توان تفاوت عمد ه ی جوامع سنتی و جوامع مدرن را نیز، درك كرد. هر چه جامعه سنتی به لحاظ فرهنگی متصلّب و تغییرناپذیر بود، جامع ی مدرن پویا و تغییرپذیر، میباشد و همواره افرادی در میان این جوامع به نظر یه پردازی و در نتیجه، تغییر فرهنگ اشتغال دارند.