ولفگانگ و گلیکمن، در کتاب خود تحت عنوان ((حل مسائل انضباطی کلاس)) چارچوبی جامع بر اساس روانشناسی یادگیری برای مدیریت کلاس ارائه دادهاند و بر اساس آن سه سبک مدیریت کلاس را مطرح کردهاند این سبکها در یک پیوستار کنترل به ترتیب شامل سبک رویکرد مداخلهگرایانه، رویکرد تعاملگرایانه و رویکرد غیرمداخلهگرایانه هستند. (عالی و امینیزدی، ۱۳۸۷: ۱۰۹). سه نظریه فوق به مثابه پیوستاری است که در یک سوی آن، سبک مداخلهای، در میانه پیوستار نظریه تعاملگرایانه، و در سوی دیگر پیوستار نظریه غیرمداخلهگرایانه جا دارد. در نظریه مداخلهگرایانه مدرس نقش اصلی را بر عهده دارد، در نظریه تعاملگرایی بر تعامل بین استاد و دانشجویان تأکید میشود و در نظریه غیرمداخلهگرایانه دانشجویان از نقش مهمی برخوردارند (شریفیان، نصر و عابدی، ۱۳۸۶: ۴). در زیر هر کدام یک از انی سبکها به اختصار مورد بحث قرار میگیرد.
۲-۳-۱- سبک مداخلهای:
بر اساس فرض اصلی این رویکرد؛ محیط بیرونی، رشد را شکل میدهد. مکتب تغییر رفتار یا رفتارگرایی پایه تئوریک این رویکرد است (عالی و امینیزدی، ۱۳۸۷: ۱۱۴). در این رویکرد، مسئولیت اصلی کنترل و نظارت، بر عهده مدرس است. قواعد و قوانین مورد استفاده در کلاس، توسط مدرس طراحی و تدوین میشود و تمرکز عمده بر رفتار آشکار است. به تفاوتهای فردی اهمیت کمی داده میشود، مدرس به سرعت برای هدایت رفتارها مداخله میکند و مداخلهها عمدتاً به شکل پاداش و تنبیه است (شریفیان، نصر و عابدی، ۱۳۸۶: ۳). نقش سنتی معلم به عنوان کسی که تهیهکننده اطلاعات در زمینه تدریس است نمایان است. معلم به عنوان متخصص نگریسته میشود که دانش را به دانشآموزان انتقال میدهد که معمولاً با بیان کردن این کار صورت میگیرد. ارائه اطلاعاتی که در متنهای استاندارد پیدا نمیشود از این طریق صورت میگیرد. روشهای تعامل در این سبک تدریس از طریق سخنرانی و انتقال دانش به دانشآموزان است (هارون و کروزبی، ۲۰۰۰؛ به نقل از معتمدی، ۱۳۹۱). در این سبک معلم تلاش میکند با اعمال کنترل و نظارت بیشتر بر فعالیتها و رفتار دانشآموزان و تأکید بر قوانین و انضباط کلاس، به اهداف آموزشی دست یابد (اسمارت، ۲۰۰۹: ۶). رویکرد مداخلهای، تدریسی ساختاریافته است که غالباً معلم مراحل تدریس خود را بدینگونه اجرا میکند: درس را با مروی کوتاه از یادگیری قبلی شروع میکند. درس را با بیان کوتاهی از اهداف شروع میکند. موضوع جدید را در گامهای کوچک ارائه میدهد و بعد از هر گام تمرینهایی را دانشآموزان ارائه میدهد. موضوع آموزش را روشن میسازد و به تفصیل شرح و توضیح میدهد. تمرین و سوالات زیادی را از دانشآموزان میخواهد که آن ها فهم خود را دریابند. تمرینهای جایگزین را برای کارکردن بیشتر دانشآموزان تهیه می کند و بر کار آن ها در هنگام تمرین کاملاً نظارت دارد (روزنشاین، ۲۰۰۸؛ به نقل از معتمدی، ۱۳۹۱). این رویکرد در مقابل غیرمداخلهای قرار دارد (عالی و امینیزدی، ۱۳۸۷: ۱۱۴).
مهمترین ویژگیهای این سبک را میتوان به شرح زیر خلاصه کرد:
- معلم تلاش میکند تا فعالیتهای سهگانه شناختی، عاطفی و فراشناختی را خود به جای دانشآموز انجام دهد.
- معلم موضوع درسی را توضیح و تفسیر کرده و با بیان نمونهها، به عینیسازی انتخاب میپردازد.
- به دلیل انجام فعالیتهای فکری توسط معلم، نیاز دانشآموزان به راهبردهای تفکر به حداقل میرسد.
- قضاوتهای شخصی معلم، به عنوان تقویت کننده فهم دانشآموز مورد استفاده قرار میگیرد (یوسفزاده و معروفی، ۱۳۸۹: ۸۷).
۲-۳-۲- سبک تعاملی:
در این نظریه، مسئولیت اصلی نظارت و کنترل کلاس بر عهده مدرس و دانشجویان است. قواعد و قوانین مورد استفاده، توسط مدرس و با شرکت دانشجویان تدوین میشود. تمرکز اصلی این دیدگاه بر رفتار و تمرکز ثانویه آن بر افکار و احساسات فراگیران است. اهمیت تفاوتهای فردی در حد معمول به رسمیت شناخته میشود. فراگیران رفتار خود را نظارت و کنترل میکنند اما گروه و جایگاه آن حفظ میشود (شریفیان، نصر و عابدی، ۱۳۸۶: ۴). سبک آموزش تعاملی، ساختاری از تدریس است که هدفش آگاهانه ترویج استقلال دانشآموزان و توانایی نوآوری و ایجاد عشق و تخصص در یادگیری است و به انتقال دانش و بهرهمند شدن از دانش و رفع کردن تردیدها در نتیجه ارتباطات بین معلمان و دانشآموزان مرتبط میباشد. تعامل فعال فرآیندی است پویا و ایجاد کننده وحدت تدریس و یادگیری است و ارتباط و عمل متقابل بین دانشآموزان و معلمان در طول این فرایند تنظیم میکند (جینگ و دانگ، ۲۰۰۹؛ به نقل از معتمدی، ۱۳۹۱). در کلاس تعاملی، نه همانند مداخلهگرایانه، معلم – محور است و نه همانند غیرمداخلهگرایانه، دانشآموز محور؛ بلکه ((همکاری)) اصل اساسی و محور کار در کلاس درس است (عالی و امینیزدی، ۱۳۸۷: ۱۱۶). رویکرد تعاملگرایانه نشان میدهد که معلمان و دانشآموز باید مسئولیت اداره کلاس را به صورت مشترک به عهده بگیرند (اوریم، گوککی و انیسا، ۲۰۰۹: ۶۱۳). و این رویکرد بر مبنای پیشفرضهای مکتب روانشناسی اجتماعی، هم بر فعالیتهایی تأکید دارد که فرد برای تغییر محیط انجام میدهد؛ و هم به عوامل محیطی توجه دارد که بر فرد اثر میگذارد (عالی و امینیزدی، ۱۳۸۷: ۱۱۵). هدف بنیادی از سبک آموزش تعاملی بهبود کیفیت تعلیم و تربیت و تدریس اثربخش است که سه هدف اصلی را دنبال میکند. اول اینکه وظیفه تدریس باید همراه با برانگیختن و به اشتیاق کشاندن دانشآموزان باشد. دوم اینکه با گسترش دانش دانشآموزان، تواناییهایشان را میپروراند و کیفیت کارشان را بهبود میبخشد. سوم اینکه در این راهبرد آموزشی معلم و دانشآموزان هر دو میتوانند به یکدیگر سود برسانند (معتمدی، ۱۳۹۱).
مهمترین ویژگیهای این سبک به شرح زیر است:
- مسؤولیت اجرای وظایف یادگیری بر عهده دانشآموزان گذاشته میشود .
- معلم بر این باور است که دانشآموزان میتوانند به درستی از عهده فعالیتهای یادگیری برآیند.
- معلم وظیفه خود را محدود به پردازش موضوع، آزمون نتایج یادگیری، نظارت و ارائه بازخورد میسازد.
- معلم دانشآموزان را برای حداکثر فعالیتهای فکری ترغیب میکند.
- معلم از دانشآموزان انتظار داردبه پردازش شناختی، عاطفی و فراشناختی موضوع درسی بپردازند.
- یادگیرنده برانگیخته میشود تا مشابهتها (روابط) را جستجو کند و بر عملکرد خود نظارت کند. (یوسفزاده و معروفی، ۱۳۸۹: ۸۷).
۲-۳-۳- سبک غیر مداخلهای:
در این رویکرد بر اساس باور انسانگرایان، فرض بر این است که کودک انگیزه درونی برای شناخت دنیای واقعی دارد و نیازی به تحریک بیرونی ندارد؛ چراکه رشد تحت غریزه پدید میآید (مارتین و شوهو، ۲۰۰۳، ۳۱). یک معلم غیرمداخلهگرا به اصول اساسی در تعلیم و تربیت انسانگرایانه عقیده دارد یعنی به دانشآموزان فرصتهایی برای انتخاب و مدیریت یادگیری میدهد و این بدان معنا نیست که دانشآموزان انتخاب کاملاً آزادانه دارند اما اجازه شرکتکردن در بحثها در مورد آنچه مطالعه شده و آنچه مطالعه خواهد شد را دارند و اینکه چگونه جریان فرایندی کلاس را ادامه دهند (بابلی و جانسون، ۲۰۱۲؛ به نقل از معتمدی، ۱۳۹۱). بنابراین در این رویکرد معلم باور دارد، که باید به دانشآموزان فرصت داد تا انتخاب کنند و بر یادگیری خود، مدیریت کنند، البته این به معنای آزادی کامل نیست؛ بلکه به دانشآموزان اجازه میدهند در انتخاب مواد مطالعه، در تعیین روش مطالعه و حفظ نظم کلاس مشارکت داشته باشند (حمیدی، دهنوی و دماوندی، ۱۳۹۱: ۶). و مسئولیت اصلی کنترل کلاس در اختیار فراگیران است. قوانین و مقررات توسط آنان و با راهنمایی مدرس کلاس تدوین میشود. تأکید این شیوه بر تفکرات و احساسات شخصی افراد است. تفاوتهای فردی بسیار مهم تلقی میشود. به افراد کلاس فرصت داده میشود تا رفتارهای خود را کنترل کرده و نظارت نمایند. شیوههای مداخلهای عمدتاً حرکات و اشارات غیرکلامی، نشستهای خصوصی، مهارتهای ارتباطی و پیامهایی است که به افراد داده میشود (شریفیان، نصر و عابدی، ۱۳۸۶: ۴). در این شیوه دانشآموزان یا هیچ راهنمایی از معلمان دریافت نمیکنند یا راهنمایی کوچکی دریافت مینمایند. اگرچه ممکن است هر منبعی که لازم باشد، از جانب معلم تهیه شود. دانشآموزان باید برای خود تصمیم بگیرند که با مسائل روبهرو شده و در مورد دادهها جستجو کرده و سرانجام نتیجهگیری نمایند. این رویکرد بیساختار گاهی اوقات در علوم، ریاضیات و برای مواردی در مطالعات اجتماعی استفاده شده است. اما بازخوردها همیشه خوب نیستند به ویژه برای دانشآموزانی که مهارتهای مطالعاتی و خود مدیریتی ضعیفی دارند و در استدلال استنتاجی مشکل دارند (وست و ود، ۲۰۰۶؛ به نقل از معتمدی، ۱۳۹۱). در رویکرد غیر مداخلهگرایانه دانشآموزان مجاز به اعمال نفوذ قابل توجهی در کلاس درس میباشند و معلمان کمتر در تنظیم کردن رفتار دانشآموزان نقش دارند (اوریم، گوککی و انیسا، ۲۰۰۹: ۶۱۳). از اینرو معلم به دانشآموزان نمیگوید چه چیز درست و چه چیز اشتباه است یا چه کاری برای حل مسئله باید انجام شود؛ چرا که معلم باور دارد؛ دانشآموزان، خود قادر به یادگیری و کنترل رفتار خویش هستند (عالی و امینیزدی، ۱۳۸۷: ۱۱۴).
مهمترین ویژگیهای این سبک به شرح زیر است:
- مسؤولیت اجرای وظایف یادگیری و کنترل بین معلم و دانشآموز مشترک است.
- معلم دانشآموزان را برای بکارگیری فعالیتهای شناختی، عاطفی و فراشناختی در یادگیری ترغیب میکند.
- ترغیب به انجام فعالیتهای یادگیری بطور مستقیم از طریق ارائه دلایل و یا غیرمستقیم از طریق سوال کردن و دادن تکالیف درسی صورت میگیرد.
- وقتی دانشآموزان برخی از مسؤولیتهای یادگیری را بر عهده گرفت، برای استفاده از راهبردهای فراشناختی تحریک میشود.
- مسؤولیت معلم به فعالیت واداشتن و درخواست از دانشآموزان برای خلاصه کردن و ارزیابی عملکرد است (یوسفزاده و معروفی، ۱۳۸۹: ۸۷).
۲ . Interventionist
- ۱. Interactionalist